.:: نبض گل ::.

.:: نبض گل ::.

من به آغاز زمین نزدیکم...
.:: نبض گل ::.

.:: نبض گل ::.

من به آغاز زمین نزدیکم...

شب یلدا...


بازی کردن با تاریخ عادتمان شده

همواره در تکاپو هستیم

تا روزی یا ساعتی یا دقیقه ای یا حتی ثانیه ای را

جاودان و ماندگار کنیم


شب یلدا هم گذشت

شبی طولانی که فرقش با بقیه ی شبها

ثانیه های اندکی بیش نیست

ولی همین چند ثانیه

خاطراتی را برای همه به جا می گذارد

که ارزش عمر یک آدمی ست

و به بودن او اعتبار می بخشد


بعضی از حرف ها از سر کلیشه شدن خریداری ندارد

شاید آنقدر آن ها را شنیده ایم

که گوشمان به واژه هایش عادت کرده

و دیگر احساسی را در ما بر نمی انگیزد


اما می خواهم این جمله ی تکراری را دوباره بخوانید

و به آن بیندیشید


"یلدا یعنی یادمان باشد

زندگی آنقدر کوتاه است,

که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را

باید جشن بگیریم..."

یلداتون (با این که گذشته) مبارک.

.

.

.

تا بعد,موفقتر از همیشه باشید.




تا اطلاع ثانوی...

آقا سلام و احوال پرسیو بی خیال...پیگیر اخبار که هستین؟؟؟؟اگه پیگیر باشین از حال و روز منم میتونید یه حدسایی بزنید...به قول زانیار:حس می کنم پاهام از زمین جدان...(البته من از خوشحالی)


نمی دونی چه خبره؟؟؟الان بت می گم...

یادمه یه بار یه پست گذاشتم گفتم چه قد بده تو اوج امیدواری نا امید شی و الان می خوام بگم چه قد خوبه که تو اوج نا امیدی امیدوار شی...آخ یک حالی می ده...


دقیقا روز 27آذر ماه (به عدد توجه کن) فرهاد عزیزم,همون کاپیتان محبوبمون دوباره افتخار داد و برگشت استقلال...هنوزم از دست قلعه خیلی شاکی ام ولی خوشحالم از اینکه خودش فهمید چه اشتباهی کرده و با این کارش سعی کرد یه جورایی خرابکاریاشو ماست مالی کنه...


دیگه برنامه هام فشرده بود از الان به بعد فوق فشرده میشه...یه مشغله به مشغله های قبلیم اضافه شد:دیدن کامل بازیای استقلال و پیگیری دقیق اخبار مربوطه...


خلاااااصه...گفتم که اگه این روزا زنگ زدید دیدید میگه "مشترک موردنظر در دسترس نیست" بدونید که گلی تا اطلاع ثانوی تو فضاست... در جریان باشید


دست خودمم نیست دلم گیره            با دیدن عکسش نفسم می ره...


طبق معمول همیشه:

فعلا,موفقتر از همیشه باشید



Happy Bday to me

 

 

لحظه ها یکی پس از دیگری می گذرند

و مرا به تاریخی تکراری نزدیک تر می کنند

 

تاریخی که فعل "بودنِ من" در آن "صرف" می شود

و این منم که هر سال در ایستگاه زمان

 

سوار بر "خط یازده" 

تماشای زندگی را از پشت شیشه ی لحظه ها از سر می گیرم

 

آخر این خط به کجا می رود

و اینکه چه زمانی به مقصد میرسم را نمی دانم

.

.

.

و اما امروز دقیق تر نگاه می کنم

به اطرافم

 

به زندگی

و به "دو خط موازی" که تاریخ تولدم را می سازند

 

نمی دانم این دقیق بودن برای چیست؟؟

ولی انگار "یک سال بزرگتر شده ام"...


من جانم!تولدت مبارک...

تولد سلطان عاشقانه ها...

 

  

این که بتونی احساسات عده ای رو با چند تا جمله ی ساده و گهگاهی موزون بیان کنی مث گفتنش آسون نیست... 

به قدری سخته که میشه اسمشو گذاشت یه نعمت از طرف خدا... 

اما می دونم و میدونید که خدا این نعمتو به روزبه بمانی عزیز عطا کرده... 

فردا(هفتم آذرماه) تولد روزبه عزیزه... 

با خودم گفتم نمیشه از کنار این روز به سادگی عبور کرد چون تولد کسیه که با حرفاش احساساتی رو تجربه کردم که شاید هیچ کس دیگه ای نمی تونست باعث شه به این تجربیات برسم... 

میدونم خیلی از ماها گاهی وقتا با اشعار روزبه آروم گرفتیم گهگاهی گریه کردیم و شاید خندیدیم در هر صورت برای بیشترمون با خاطراتی همراه بوده... 

بنابراین لازم دونستم که از این تریبون (به قول آرش) استفاده کنم و بگم: 

                            

                                  روزبه عزیزمون!تولدت خیلی مبارک...  

 

همیشه گفتم بازم میگم: 

                               

                            خدایا!به خاطر خلقت روزبه بمانی ازت ممنونیم...  

 

دوستان عزیز یه لطفی کنید وقتی نظر میذارید بهترین بیت شعر روزبه- از نظر خودتون - رو بذارید تا همگی فیض ببریم...اگه "بیت" کفایت نمیکنه میتونید بهترین "ابیات" رو بنویسید..ممنونم...


تا بعد؛موفقتر از همیشه باشید...

روی شن های داغ...

محبوبم: 

لذت عاشق شدن را در دریای ژرف زندگی در حالی تجربه کردم که معشوقی در میان نیست!! 

وقتی آتش عشقی شعله ور می گردد و وجود ناچیز آدمی را خاکستری گران بها می کند مهم آن آتش است نه چیز دیگر و من اکنون در آتش برافروخته ی عشق تو ذره ذره می سوزم و تو... 

خودت که نه,خیالت آرام و صبور از کنار این عشق خیالی عبور خواهد کرد و من پروانه وار بالهایم را در آتشی ناخواسته مشتعل می سازم و پس از آن بال و پری برای پرواز نخواهم داشت.

تو با نگاهی پر از ابهام حضورت,از دور نظاره گر سوختنی نابرابر هستی.و همان گونه پر ابهام در وادی پر خطر عشق ناپدید می گردی و من سرگردان در توهمات خویش.باشد که دگر بار جایی دیگر و زمانی دیگر بیابمت و باز فراموش کنم که چگونه مرا سوزاندی و دوباره تن به آتش عشقی بدهم که قبلا مرا سوزانده است!

چه خوش باورند عاشقان ساده دل.مدام به این می اندیشم که چه ساده دل و خوش باورند عاشقان که به نیم نگاهی از جانب معشوق قانعند و در مقابل چه زیرکند معشوق ها که این را هم از عاشقان خود دریغ می کنند؛اما با تمام این فرضیه ها عاشقانه می پرستمت...


پ.ن:

1-سلام...

2-متن بالا بخشی از کتاب "روی شن های داغ" نوشته ی "سهیلا عظیمی" معلم زبان فارسی عزیزمه...من این کتابو خوندم و لذت بردم امیدوارم شما هم بخونید و لذت ببرید...

3-بهتره که دوبار بخونیدش...شایدم بیشتر...ارزششو داره...

4-وصف حال بود هااااا...توجه مینمویی؟؟