.:: نبض گل ::.

.:: نبض گل ::.

من به آغاز زمین نزدیکم...
.:: نبض گل ::.

.:: نبض گل ::.

من به آغاز زمین نزدیکم...

تولد زمینی ات مبارک...

امروز سالگرد پیوستنت به زمین بود...روزی که هر سال بهانه ای بود برای دور هم جمع شدن و شادمانی...

اما امسال این روز دیگر بهانه ای برای شادی نیست بلکه روزیست که با یادآوریش اشکهایمان سرازیر میشود؛نا خودآگاه...زیرا امسال تو دیگر در جمعمان نیستی...

از امسال به بعد دیگر تعداد شمع های روی کیک تولدت زیاد نمیشود...نگران زیاد شدن سنت نباش...

باورش سخت است ولی نبودت را باور کرده ایم...جای خالی ات سخت خودنمایی میکند...

پدربزرگم!همه ی اینها را گفتم تا بگویم:تولدت زمینی ات مبارک...


بچه ها امروز تولد بابابزرگم بود...حالا که یادش کردم لطفا براش یه فاتحه هم بخونید...ممنونم...

تا بعد...موفق تر از همیشه باشید


خدایااااا...شی شده...؟؟؟

خدایاااا...خوابم یا بیدار...؟؟

از صب دارم با خودم کلنجار میرم تا باور کنم ولی نمیشه...

تصورش واسم خیلی سخته...

نمیفهمم چی شده که خدا اینجوری درهای رحمتش رو به روی ما گشوده...؟

یعنی حقیقت داره...؟

ینی میشه دیگه ما قیافه ی نحس خانوم ایکسو نبینیم...؟

ینی میشه دیگه بالا به هر بهانه ای نیاد تو کلاسو نگه عدالت فر بیرون...؟

میشه دیگه تقی هر روز صب 45 دقیقه سر صف نگهمون نداره تا یه "صلوات محمدی بر محمد و آل محمد صلوات" درست بفرستیم...؟

میشه دیگه معین واسه هر فصل ازمون 6000 تومن پول نگیره و آخرش هم نگه واسه امتحان 3 فصل اول جزوه نیست؟تازه میشه صفحه های جزواتش چند طرفه شماره گذاری نشده باشن...؟

میشه دیگه خانوم ایگرگ زنگ آخر نزدیکای ساعت 3 بدبختی ما رو با یادآوری گرسنگی مون 100000000000برابر نکنه...؟

میشه دیگه ما مسخ و مبهوت لهجه ی 900% انگلیسی قدیر نشیم؟تازه میشه دیگه دچار ابهام نشیم که بالاخره قدیره یا غدیر...؟

میشه دیگه آگاهی جکسون به بهانه ی عملی که 900% پزشکی بوده کلاسو نپیچونه و خانوم ایکس نیاد سر کلاسمون...؟

میشه دیگه ملکه عذاب چون ما بچه های ریاضیم از معلما نخواد بهمون سوال سخت بدن...؟

میشه دیگه ریحانه دچار شک و تردید در پاسخ به سوالات نشه در حالی که همیشه جواب درست میده...؟

میشه دیگه گیسووو دچار عذاب وجدان نشه و کسی دربارش فکر بد نکنه...؟

میشه دیگه هر روز هوتیلا نگه:پرگل...من یه کاری کردم...و درست زنگ بعد بالا نبرش دفتر...؟

میشه دیگه...واقعا میشه؟

اصن داریم...؟ما و این همه خوشبختی محال نیست جدااااا...؟؟ 

واقعا خدایا...شی شده؟؟؟



به تماشا سوگند و به آغاز کلام...

سلام به همه ی دوستان....

من پرگلم که البته دوست جونام که خیلی گوگولی و جینگولین() گلی صدام میزنن...

هدف از راه اندازی این وبلاگ چیزی جز شریک شدن شما دوستای گلم در خاطراتم نبود...خاطراتی که هم میتونه شیرین باشه هم گه گداری به تلخی بزنه...!

هدف دیگه هم اینه که در کنار هم دیگه و توی این قاب کوچیک و فضای مجازی بتونیم لحظه های همدیگرو قشنگ کنیم...

دوست دارم بعد از خوندن هر پستی نظر بذاری که اگه نذاری.............

ایشالا بد نبینی...ما که بخیل نیستیم


تا بعد...موفقتر از همیشه باشید