لمس یک خاطره...

چه حس لطیفی دارد لمس آن لحظه

که مرور خاطره ای ذهنت را قلقلک می دهد

و از میان تمام تکرار ها و روزمرگی ها

لبانت را منحنی می کند و تو را به لبخندی وامی دارد

و به لحظه ای درنگ برای مرور ثانیه هایی

که روزی آرزوی تو بود و اکنون خاطره ایست

که به گوشه ای از ذهن مشوشت پناه برده

یا نفوذ کرده در تو

وبا خطی خوانا بر صفحه ی دلت جا خوش کرده...

و چه حس بدی دارد آن لحظه که مات و مبهوت

می اندیشی به این که

چه کارها می شد کرد و نکردی

و چه حرف ها که می شد گفت و نگفتی

تا امروز طعم شیرین این خاطره

به مزاج ذهنت خوش تر بیاید!

و چه قدر زیباست آن لحظه که قانع شوی

به تمام داشته ها و نداشته هایت از این خاطره

ودست لحظه ها را صمیمانه بفشاری

که به احترام تو و دلت این گونه رقم خوردند...

پ.ن:امروز 27 فروردینه,فک کنم دیگه کسی نیست که ندونه تو این روز واسه من چه اتفاقی افتاده,اگر در جریان نیستین میتونین به این لینک مراجعه کنید تا گزارش لحظه به لحظه ی این خاطره رو بخونید...یک سال گذشت!!!واااای خدا...

3 روز دیگه...

فقط 3 روز دیگر فرصت باقیست...وااااااااای خدای من

سال نو...

فضا پر است از لطافت

از ذوق از عشق

در این روزهای بهاری

بوی خدا بیش از پیش

به مشامم می رسد

وجود خدا را بیش از هر چیز دیگری

لمس می کنم

در هوایی که پر از اکسیژن خداست

برایت شاد و زلال بودن را آرزو دارم

تو نیز به یادم باش...

سال نو مبارک

سلاااااااام...خوبییییییین؟؟؟واااای اگه بدونید چه قدر دلم تنگ شده!!!نمی دونید که...!!!

من خدارو شکر خیییلی خوبم چون عید خیلی بهم خوش گذشت!!خیییییییییییلی

توجه کردی وقتی عزمتو جزم کردی که یه کاریو انجام بدی همه چیز که تا قبل از تصمیم تو همیشه ثابت بوده به طور کاملا خودجوش تغییر میکنه؟؟مثلا من هرسال عید کم کم چهار پنج روز بیکار به معنای واقعی کلمه بودم,بعد امسال که تصمیم گرفتم درس بخونم تو بگو دریغ از یک ساعت بیکاری!!!مهمونی,دید و بازدید,اینور و اونور,مسافرت,ایرانگردی و... پر مشغله ترین عید عمرم بود!!!

ولی ناراحت که نیستم هیچی خیلیم خوشحالم,چون واقعا بهم خوش گذشت...خدارو شکر!

حالا شما چی؟خوش گذشت؟دوستان سوم و کنکوری ها!گاج منتشر کرد...اوا ببخشید,اشتباه شد!میخواستم بگم شما دوستان سومی و کنکوری چی؟درس خوندین؟کلا همه لطفا بگین: 

"تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟"

تا بعد,موفقتر از همیشه باشید 

امروز...

امروز

در این دنیای خودخواه

و میان افرادی که

فقط خود را میخواهند

و تنها به خود می اندیشند

بی نهایت احساس تنهایی کردم

و ترسیدم

از هجوم این همه تنهایی

و اشک ریختم

برای خودم و تنهایی ام

و باز برگشتم و

غرق شدم در تنهایی آنقدر که

باز هم فراموش کردم

که چه بی اندازه تنهایم...!!!!

اما هنوز به خاطر دارم

امید را,رویا را,خیال را و زندگی را

پس با اینها نفس می کشم

هر چند تنهای تنهای تنها...!!!

پ.ن:سلام من به تو یار قدیمی...منو یادته؟آره دیگه,همون هوادار قدیمی...

نظرات پست قبلی رو بدون جواب تایید کردم چون دیگه فسیلی شده بودن برای خودشون...

ایشالا دیگه از این اتفاقا نیفته و زود به زود آپ کنم...

تا بعد,موفقتر از همیشه باشید...

یک ماه گذشت!

سلام,خوبین؟؟؟من که عاااالیم...با این استرسا و فشارای روحی و روانی ای که وزارت آموزش و پرورش عزیز و دست اندر کاران عزیز ترشون برای ما دانش آموزا فراهم میکنن(!) مگه میشه عاااالی نبود؟؟اصن اجازه داری بگی عااالی نیستم؟؟بعضی وقتا با خودم فک میکنم که واقعا بقیه ی جاهای دنیا بچه هایی تو سن و سال ما چه دنیایی دارن؟؟اینو به بقیه که میگی میگن این حرفا چیه؟ناشکری نکن,بعضیا فقط حسرت اینو دارن که برن مدرسه!خوب درسته,ایشالا خدا قسمت همه کنه,نعمت تحصیل کردنو از کسی نگیره ولی اینا دلیل نمیشه که من با همه ی این بدبختیا بسازمو حرف نزنم!اگه قرار باشه من خودمو با بچه های کشورای آفریقایی و مناطق محروم مقایسه کنم و به همین چیزی که دارم که دیگه پیشرفتی در کار نیست!درسته طمع بده ولی فک نمیکنم این طمع  بد باشه!غیر از اینه؟؟

تو این یه ماه که به وبلاگ سر نزده بودم حسابی گرد و خاک گرفته بود واسه همینم قالبشو عوض کردم,آهنگشو عوض کردم,یه دستی به سر و روش کشیدم و کلا عوض شد؛کاش میشد همه چیزو-منظورم چیزاییه که باب میلت نیست-به همین سادگی و با یه کلیک عوض کرد!

حالا بگذریم...تو این یه ماه که آپ نکردم خیلی خبرا بود مخصوصا توی دنیای هنر...

اولیش ماجرای مربوط به دستگیری روزبه و چهار نفر دیگه از اعضای موسیقیه(علیرضا افکاری-افشین مقدم-فرزاد فتاحی-آریا آرام نژاد) که وقتی شنیدم دیوونه شدم!میگن به خاطر کار کردن با خواننده های اونور گرفتنشون ولی الکیه,واقعیتو گفتن میخواستن خفشون کنن ولی نمیتونن!اگه به خاطر کار با اونور باشه که الان خیلیا مث مونا برزویی و علیرضا صمدی و مهدی ایوبی و مریم اسدی و ترانه مکرم و... باید تو زندان باشن!!!دیگه چیزی نمی گم...بهتره که سکوت کرد!!!

و اینکه خبر فوت دو تا از بزرگای دنیای موسیقی,استاد بیگلری و استاد خرم...نمی خوام ادعای روشنفکری کنم و بگم واااای چه آدمای خوبی بودنو و از این حرفا چون تا قبل از این ماجرا من فقط اسمشونو می دونستم و وقتی که فوت شدن تازه فهمیدم کی بودن و چه قد ارزش داشتن!متاسفانه انگار هنوز زوده تا قدر هر کس و هرچیزو تا وقتی که هست بدونیم!!!به هر حال روحشون شاد!در ضمن امروز سالگرد درگذشت خانم هایده هم بوده,روح ایشونم شاد...!(که صد در صد هست)...ای کاش منم که میمیرم انقد خدابیامرزی پشت سرم باشه!

خیلی حرف زدم ببخشید!دلم پر بود دیگه...!

فعلا,تا بعد موفقتر از همیشه باشید!