.:: نبض گل ::.

.:: نبض گل ::.

من به آغاز زمین نزدیکم...
.:: نبض گل ::.

.:: نبض گل ::.

من به آغاز زمین نزدیکم...

راننده ی تاکسی...

"درد دل"

واژه ی سنگینیه...اون قد سنگین که گاهی وقتا دلتو از جا میکنه...به ترکیب سه هجاییش نگاه نکن...

نمیدونم چرا...ولی خیلی وقتا دوستام یا نزدیکام وقتی میخوان درد دل کنن با من حرف میزنن...خودمم هنوز دلیلشو نمیدونم...

از این بابت ناراحت که نیستم هیچ,تازه خیلی هم خوشحالم...از اینکه حتی امروز یه "راننده ی تاکسی" هم باهام درددل کرد خوشحالم...

خوشحال از این بابت که اونم درداشو به من گفت و ناراحت از اینکه چه قد درد داشت...!!!!

شاید قصد نداشت با گفتن حرفاش(یا بهتره بگم درداش) منو ناراحت کنه ولی من داغووون شدم...توی تاکسی واقعا گریه کردم...مخصوصا با حال این روزای من که منتظر یه تلنگرم واسه گریه...

من موندم...مگه نمیگن خدا جای حق نشسته؟...پس چرا هیچ موقع حق به حق دار نمیرسه؟کفر نمیگم ولی,خدایا!خواهشا پاشو تا حق بشینه سر جای خودش...

زخمش خییییلی عمیق بود...چرا خدا به دادش نمیرسه؟...نه فقط اون...خیلیای دیگه مث همون "راننده ی تاکسی"...

حرفا زد...منم یه سری حرفا بهش زدم...از خدا میخوام همون چنتا جمله ای که بهش گفتم روش تأثیر بذاره و سرش به سنگ بخوره...

میگن هر موقع احساس کردی بدبخت ترین آدم روی زمینی بشین پای درد دلای یه نفر دیگه...اونوقت میفهمی که چه قدر خوشبختی...

من امروز به همین نتیجه رسیدم...خدایا ممنون بابت اینکه من امروز مسافر اون "راننده تاکسی" معروف بودم تا با عمق زخماش به عمق خوشبختیم پی ببرم...

خدایا!کمکش کن...

من امروز که روزه بودم از خدا خوااااهش کردم که واقعا نجاتش بده...هم اونو هم همه ی اونایی که مثل اون درگیرن...شما هم دعا کنید برای همه ی اونایی که مث اون "راننده تاکسی" معروفن...!


تا بعد,موفقتر از همیشه باشید...


نیستی...حالم خرابه...

بچه ها سلام...خوبین؟من که خوب نیستم...

چه قدر بده امیدوار باشی که همه چی درست میشه...همه کارا هم درست پیش بره ولی...ولی تو لحظه ی آخر امیدتو از دست بدی...

حال امروز منم همین بود...فرهاد قرار بود برگرده...تا دیروز امیدوار بودم ولی یهو همه ی امیدمو از دست دادم...فرهاد دیگه نمیاد...رفت...

فرهاد!

خواستم بهت چیزی نگم,تا با چشام خواهش کنم

درا رو بستم روت تا,احساس آرامش کنم

باور نمیکنم ولی انگار غرور من شکست

اگه دلت میخواد بری,اصرار من بی فایدست...

ال کاپیتانوی قلبم:

چی تو چشاته که تورو انقد عزیز میکنه؟

این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه

اینکه نگات نمیکنم یعنی گرفتار توام

رفتن همه...ولی نترس!من که طرفدار توام...

کاپیتان رفتی ولی بدون:

کسی جاتو نمیگیره,هنوزم پای تو هستم

مث درهای این خونه,چشامم رو همه بستم

کاپیتان!

عشق تو توی وجودم,تا همیشه موندگاره

فقط آرزوم همینه که ببینمت دوباره...


هفت مقدس!وجودت برای تیم واقعا مقدس بود,خواستم بهت بگم رفیق نیمه راه ولی دیدم نه...تو تا آخر خط با ما اومدی...پس بذار خداحافظی کنم رفیق:

خداحافظ همین حالا,همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین,به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید

اگه گفتم خداحافظ,نه اینکه رفتنت سادست

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جادست

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها

بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا

خداحافظ خداحافظ همین حالا...خداحافظ...

اینم بگم و تموم...خوشحالم از اینکه به همه ی اون پست فطرتایی که مانع برگشتنت به استقلال شدن فهموندی که واقعا شاگرد مکتب ناصر خان خدابیامرز بودن یعنی چی...تو هم گلبرگ مغرور دل مایی...واسه همیشه...مثل ناصر خان...